userfiles/images/logo.png

گر تو نمى‏پسندى تغيير ده قضا را

گر تو نمى‏پسندى تغيير ده قضا را

دسته: حکایت ها
منتشر شده در دوشنبه, 11 آذر 1392 22:05
بازدید: 3464

 

علامه محمد تقى مجلسى در امر به معروف و نهى از منكر و پيشگيرى از گناه، دلسوزى عجيب بود، در محله‏اى كه زندگى مى‏كرد تعدادى قلدر و داش صفت بودند كه از گناهانى چون قمار، شراب، و مجالس لهو و لعب امتناعى نداشتند.

  


اغلب در برخورد با آنان، امر به معروف و نهى از منكر مى‏كرد، و آنان را به ترك گناه و عبادت حق دعوت مى‏نمود.

رييس قلدرها و نوچه‏هايش از مجلسى ناراحت بودند، دنبال زمينه‏اى مى‏گشتند كه از دست او خلاص شوند.

يكى از مريدان صاف دل، پاك طينت، ساده و آرام آن عالم بزرگ را ديدند و به او گفتند: خانه‏ى خود را شب جمعه از زن و فرزند خالى كن، براى ما تهيه‏ى شام ببين، از مجلسى هم به آن مجلس دعوت كن و تمام اين برنامه‏ها را نزد خود حفظ كرده احدى را خبر نكن وگرنه به زحمت خواهى افتاد.

برنامه‏ها به طور طبيعى پيش رفت، مجلسى به تصور اينكه مهمان مريد مسجدى است دعوت را پذيرفت.

قلدرها با هم قرار گذاشتند اول شب در خانه‏ى آن مرد اجتماع كنند، در ضمن زنى رقاصه را دعوت كردند كه پس از آمدن مجلسى و آراسته شدن مجلس، با سر برهنه وارد جلسه شود و با در دست داشتن طنبور و تنبك مشغول رقاصى گردد!

آنگاه يكى از قلدرها همسايه‏هاى مؤمن را خبر كند تا بيايند ببينند:

«واعظان كين جلوه در محراب و منبر مى‏كنند

چون به خلوت مى‏روند آن كار ديگر مى‏كنند»

شايد با ديدن اين منظره آبروى مجلسى برود و با به خاك نشستن او، از دستش خلاصى جويند.

مجلسى وقتى وارد مجلس شد صاحبخانه را نديد، در عوض مشاهده كرد جمعى از قلدران محل، با چهره‏اى گرفته دور تا دور اطاق پذيرايى نشسته‏اند، مجلسى در كنار آنان قرار گرفت و به فراست ايمانى دريافت كه نقشه‏اى در كار است! چيزى نگذشت كه زن رقاصه پرده را كنار زد و با قيافه‏اى آراسته به وسايل آرايش با طنبور و تنبك وارد مجلس شد و با صداى مخصوص به خود، به صورت تصنيف شروع به خواندن اين شعر كرد و همراه با ريتم صدا مشغول رقص شد:

در كوى نيكنامان ما را گذر نباشد

گر تو نمى‏پسندى تغيير ده قضا را

مجلسى آن مرد حق، عارف سالك و دلباخته‏ى حقيقت، همراه با سوز دل و اشك چشم به حضرت حق توجهى خالص كرد و به پروردگار عرضه داشت:

 

«گر تو نمى‏پسندى تغيير ده قضا را»

ناگهان زن رقاصه روى و موى خود را پوشاند، و طنبور و تنبك را به زمين زد و به سجده افتاد و با سوزى جانكاه مشغول ذكر يارب، يارب و توبه و انابه شد، ديگران هم از غفلت به درآمدند، با ديدن آن منظره به گريه افتادند و به دست آن مرد بزرگ توبه كرده، دست از تمام گناهان شستند !

 

 

  • هیچ نظری یافت نشد

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.